رگ روح | ||
کبودچشم من من ازآن دورها دیدم که می آیدبه سوی خانه مخلص"عمونوروز" عیالم زیرلب غرید: من آخرباچه چیزی میتوانم کرد از این مهمان پذیرایی؟ نگوباقند،باچایی! خداناکرده آخراین که ازراه میرسدعیداست واقدامات اودرراستای آمدن شایان تمجیداست..... ! بگوآخر! بگومن باچه چیزی میتوانم کردازاین مهمان پذیرایی؟ عیالا:چرخ دخل بنده داردمیکندفس فس بفرمااین توواین عیدی مخلص بخرباآن برای خانه مایحتاج لازم را مضافأهم! لباس عیدعباس وپریچهروسهیلاومحمدرا! وایضأمیوه وشیرینی وآجیل وای زن اندکی تعجیل! عیالازندگی زیباست واینجامنتهای آرزوی مردم دنیاست ! خداراشکرکن که خانه مان قطب شمال وآنطرفها نیست! یکی از دوستان میگفت: که دراین وقت سال آنجا نمیدانی که می آید عجب سوزی ! ولیکن درعوض-شکرخدا-اینجا زکوی یار می آیدنسیم بادنوروزی ادامه مطلب... |
||
[قالب وبلاگ : سیب تم] [Weblog Themes By : SibTheme.com] |