رگ روح | ||
عشق جوانی عشاق جوان در ساحل چراغ جادوراپیداکردند. جن چراغ گفت:اگرآزادم کنیدیک آرزوی هرکدام از شمارابرآورده خواهم کرد. دختربه چشم های پسرجوان نگاه کردوگفت:آرزومیکنم تاآخردنیا عاشق یکدیگرباقی بمانیم. پسرجوان به دریانگاه کردوگفت:من آرزومیکنم دنیا به پایان برسد. دیوید. و.مه یر
قصه شب مردموقع برگشتن به اتاق خواب گفت:مواظب باش عزیزم اسلحه پراست. زن که به پشتی تکیه داده بودگفت:این را برای زنت گرفته ای؟ مرد:نه خیلی خطرناک است،میخواهم یک حرفه ای استخدام کنم. زن:من چطورم؟ مردپوزخندی زد:بامزه است،اماکدام احمقی برای آدم کشتن یک زن استخدام میکند؟ زن لبهایش رامرطوب کرد،لوله اسلحه رابه طرف مردگرفت.وگفت:"زن تو." جفری وایت مور [ دوشنبه 92/2/9 ] [ 9:39 صبح ] [ سکورا ]
|
||
[قالب وبلاگ : سیب تم] [Weblog Themes By : SibTheme.com] |